وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

هیچستان

نفس می کشم

و می دانم اکسیژنی نیست 

هوا مسموم تر از ان است که کشیده شود


دوستان هم نه همزیستان هم سفره گان هم نشینان هم پیاله


بی خیال 

اون وقتی پای پول وسط بیاد حاضر ادم بکشه به همین راحتی


هرگز زمانی نبوده که وقت حساب و کتاب جوش نیاره 

برای اون جدایی از من خیلی راحتره تا جدایی از حساب بانکی


من با ادمی زندگی میکنم که سر یک قرانی به من می پره

به دلم موند یک روز هم که شده موقع حساب و کتاب داغ نکنه و گوش بده


ولی اون فقط مسیر مشخصی می ره

1- عدم قبول واقعیت و حاشا کردن موضوع

2- به فراموشی سپردن

3- شلوغ بازی

4- جیغ زدن

5- مرحله بیان اصطلاحات کلیدی ( سرم و می کوبم تو دیوار = برو گمشو - خفه شو ...

6- پرتاب اشیا غیر خودی 

7- کتک ردن

8- زدن به مریضی و ختم ماجرا


نکته : با نوجه به کم هزینه بودن می صرفه این کارا چون پای پول وسط هست و تخلیه روانی


اون به راحتی کتک می زنه به راحتی اب خوردن  و به راحتی توهین می گنه


از خدا نمی خوام بلایی سرش بیاد حتی راضی نیستم یک قطره خون از دماغش بچکه ولی می خوام با کسی باشه مثل خودش تا هر کار کرده بهش برگرده . از بیانی گرفته تا نیش زدن و زدن و حمله کردن و به بیراهه رفتن و گوش ندادن و دعوا راه انداختن


دلم نمی خواد اذیت بشه ولی دلم می خواد درک کنه چقدر رفتارش زشته و بچشه طعمشو

فقط همین


شاید اون زمان من نباشم ولی تنها زمانی خواهم بخشیدش که واقعا فهمیده باشه با من چی کار کرده و از کجا داره می خوره


من همه رفتار زشتشو همون موقع به خدا می سپارم و این طوری می تونم سریع فراموش کنم با من چی کار کرده


می دونم خدا خیلی بزرگه و عادل


من هم حتمی خیلی بدی کردم که حالا دارم چوبشو می خورم و تقاص پس می دم

امیدوارم هر کی بوده که اینطور دلش رو سوزوندم منو ببخشه


من الان تو هیچستانم

قلبم

ساعت

شب 

عبور 

سپیده

بیداری


به هوش می ایم . نفس می کشم فضای خانه روح احساس مرا تحریک می کند

بر می خیزیم . می بینم انحنای نازک چشم نوازی را که قلبم را می لرزاند

وضو می گیرم . 

نماز

می روم و می دانم نفس هم به یادش کشیده می شود

قلبم عجیب می زند از درد

هوا بدون ذره ای ترحم و سهمگین دریغ می شود


ادراک درک شده منطق بی شعور را به زیر می کشد

جذب مش وم. دور می شود 

می دانم می میرم 

می بینم ذوب می شوم 

می بینم درد می کشم 

می بینم نفس نمی کشم


نمی فهمد . 

نمی بیند

نمی خواهد بفهمد که ببیند


دنیا میلیادها ادم را جمع کرده روی زمین

من 


چقدر بی ادمم از زمین هم ذره ای کمتر بی اعتبار


بی هویت


می بینمش 

اب می شوم


و حالا باز 

تنها چاره که می ماند 

خدا می داند

خدا هست

اگر نبود

ادمم هم که نیست


نیست بودم بهتر بود