وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

عصر جمعه

 

سلام

الان ساعت ۷ و اندی شده و من یواشکی امدم دانشگاه تا سمینارمو که قراره فردا تحویل بدم تازه اماده کنم ولی از ۶ که امدم دست به هیچی نزدم همه کار کردم ولی به سمینارم دست نزدم. اینجا خیلی گرمه و دست و دلم به شمینار نمی ره هرچند حالم خیلی بهتره . دیروز اون با علی رفت سر قرار چقدر زجراور بود چقدر شکنجه اش کردم . چرا من اینطوری ام . از چشمش چکوندم فقط برای حسادت. فقط

امروز یه نامه قشنگ دریافت کردم که بهم قول داده برام پیدا کنه.

خوشحالم.

خوب دیگه بای.

دوباره امیر

 

دیدم خیلی دلم احساس تنهای می کنه. اصلا بهانه گیر شده وحشتناک. این بود که دیدم چقدردم برای امیر تنگ شدهبهش مسیج زدم. فعلا