وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

اجبار

هیچکس نیست باهاش حرف بزنم پس مجبورم در به دقیقه بیام همین جا

تصور سال اینده و عشق و عاشقی اون به کنار بی محلی و ترک کردنش الان یک جای دیگه

فقط دارم به این فکر می کنم که چطور یک نفر می تونه این قدر راحت این قدر راحت این قدر راحت ادم رو ایگنور کنه اصلا فکرش رو هم نمی تونم بکنم

باید بپذیرم این اتفاق اقتاده من به یک همچین ادمی دل بسته بودم و حالا باید بپذیرم

باید اونقدر غرور داشته باشم که دیگه تمومش کنم. مگر نمی گی دوست داشتی تو ببینی اون چه حسی داره وقتی برق برگرده

پس با اراده واستا و بخواه و اون رو مثل یک اشغال بنداز دور فقط کافیه همین الان اراده کنی دیگه با یکی دیگه باشی و دیگه با اون نباشی و بندازیش دور . اون هم که مطمئنی با هیچ کس به توافق نمی رسه پس دیگه غمت نباشه اون موقع اوضاع کاملا تغییر می کنه و می شه برعکس

این بار تویی که یکی رو داری و اون .....

تنها و تنها راهش همینه که با یکی دیگه باشی از همین الان شروع کن


جمعه

خیلی بی تابی کردم دیشب و همش به یادش بودم دلم می خواست پیشش بودم  وهمون حضورش برام قوت قلب بود. بعد به این فکر کردم که به محمد گفته من نمی تونم تحمل کنم و دارم اذیت می شم و اون هم گفته خوب صیغه کنیم!

اصرارش به عقد کردن که معنیش فقط یک چیز می تونه باشه دچار شکم می کنه هنوز نتونستم قب.ل کنم اون می شه زن یکی دیگه و و محمد هم ادمیه تمامیت خواه و اون هم و دیگه هم چیز تموم می شه و و اون رو می بره حتی اگر هم نبره و ما هنوز تا عروسیشون با هم باشیم اون دیگه مال محمد هست و حتی خیلی شبها خونه نمی یاد و اگر بیاد شاید تا صبح با هم حرف بزنن و یا حتی محمد بیاد و هم اغوشی و ... 

فکر کردن  بهش تنم رو می لرزونه چرا باورم نمی شه چرا اینقدر درونم مقامت داره مگر همین الان نمی بینی همه جای بدنت درد می کنه و کوفته است مگر نمی بینی دستت بازوت پات شرت صورتت گونه ات پشتت سینه ت همه جات کبوده! این یعنی تنفر این یعنی همه چی تمام این یعنی اون زن یکی دیگه است این یعنی مقاومت و جنگیدن با تویی که خلاف ابی این یعنی ایستادگی غریزه

اون دیگه مال تو نیست اون زن مردمه و فکر هم نکن که دیگه با تو خواهم بود و عاشقانه هم دوستت داره اون هیچ وقت اینطوری نبوده تو اونو این طور دوست داشتی ببینی اما الان دیگه همون هم فرق کرده اون حاضره بکشتت ولی به غریزه اش برسه و این وسط محمد هم هست یک مرد غیرتی تمامیت خواه که اون رو برای بدنتش و هیکلش خواسته دو ادم هات هات که من مطمئنم اون حتی محمد ر و هدایت می کنه دستش رو کجا بگذاره

چقدر طول می کشه خدایا!

خدایا خیلی دلم گرفته

اون که داره می ره حتی حاضر نیست بهت سلام کنه ولی هنوز داره بهت دستور می ده چقدر داره از دوست داشتن تو سوء استفاده می کنه 

خدایا من باهاش چطور زیر یک سقف باشم تا زمانی که بخواد بره؟

اوه خدای من خیلی وحشتناکه خیلیییییییییییییی