وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

27 رجب 1399 همون 21 اسفند پنجشنبه

سلام 

امروز تولد قران هست و خیلی خوشحالم که دورانی هستم که قرانی دارم.

دیروز عصر زینبم اومد دنبالم که زود بریم خونه و باهاش اومدم بیرون و با مطهره رفتم باغ کتاب هر چند 40 تومن اسنپم شد ولی خوشحالم که رفتم و خوش گذشت . بهم شام دعوت کرد از کیوسک ساندویچ دوبل برگر با سیب زمینی اضافی و بعد رفتیم نماز و اقتدا کردیم به اقایی که بلند نماز می خوند و خانمش هم بعد متوجه شدیم پشت سرمون داشت نماز می خوند.

تو راه که منو می رسوند با هم از شرایط ازدواج صحبت کردیم  و بهم اپ BADOO  رو معرفی کرد. 

امروز صبح روز عید بود. بعد از نماز صبح از گوگل پلی نصبش کردم ازم عکس می خواست و گذاشتم همون عکس های همیشگی با حجابم. هنوز ثبت نامم کامل نشده بود کلی پیام  و بازدید داشتم و یکیش محمد بود.

و محمد زیبارویی بود 39 ساله با چهره ای پر از ارامش انگار پرهام بود که مرد شده بود و با هم صحبت کردیم و یکساعت بعد تو واست اپ بودم و یکساعت بعدش تو تلگرام.

چقدر محمد با این اسم زیباش به من و خواسته هام نزدیک بود از همه نظر 

کاری درسی خانوادگی صحبت تمایلات و چهره اش

و علاقه مندی هاش در پوشش و چهره من

در نماز و قران

و اون بود که گفت تو هدیه عید منی و دعای من

و من 

خدایا نمی دونم چی می شه ولی تو به من هدیه داریش مگه نه؟

خدایا می دونی که توبه کردم و سراغ گناه نمی رم پس خودت خود خودت اگر می دونی خیرمون در این هست که با هم باشیم چنان همه مسیر رو هموار کن و حرکت رو سریع که زیر پرچم شرع تو به هم برسیم. و اگر نه این وسط شیطان هست که حکمرانی می کنه چنان کن که هرگز شرایط گناه اتفاق نیوفته و دیگه هیچی ادامه پیدا نکنه.

من تسلیم کامل تو ام و همه چی رو از به خودت سپردم و اونچه اراده کردی


دوستت دارم ای خدای مهربونم

نظرات 1 + ارسال نظر
فاضله پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 02:28 ب.ظ http://golneveshteshgh.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد