وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

یلدای 99

امشب شب یلداست

تنهام و تو اتوبوس

در اوج روزهای موج سوم کرونا

دارم از اصفهان می رم تهران

جمعه خونه ارزو بودیم علی اینها هم بودن و سهیلا و شوهرش و مامان و بابا

خیلی خوش گذشت. من 3 روز مرخصی گرفتم ولی عین 3 روز بعلاوه 5شنبه و جمعه اش کار داشتم و برام کار فرستاد.

فس خیلی کار می کشه و کارهای من تمومی نداره.

بودن در کنار خانواده مامان بابا خیلی خوبه.

نمی دونم تنهایی تهران چی کار می کنم؟ مخصوصا الان بی عشق بی یار!

دلم مثل همیشه براش تنگه و چقدر این اهنگه براش می چسبه حتی جرات ندارم براش بفرستم.

اخ تو شب یلدایی منی

دیونه دوست داشتنی... به جای دیونه بهتره بگم کوچولوی دوست داشتنی

دوستش دارم خیلی

حس خوبی دارم. از صابری هم در ضمن خبری نیست حتی با اینکه بهش زنگ زدم و جواب نداد.

ولی من راضی ام از زندگی ام و خدا رو شکر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد