وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

اولین روز سال 98 در خانه خودم

امروز 9 ام فروردین بود که تا دقایق دیگه اونم تموم می شه مثل باد 10 روز گذشت. خیلی خوب بود و واقعا زندگی تو خونه پدری در کنار یک مادر و پدر مهربون که مثل پروانه دور ادم می گردند بی نظیره.

خدا رو شکر هزار مرتبه . ازش می خوام بهشون سلامتی و عمر با عزت و ارامش و برکت بده.

بچه ها رو هم دیدم عالی بود تا تونستم باهاشون بازی کردم. بلیطم رو امروز کنسل کردم و با ارزو اومدم تهران که خیلی خوب بود.

شب با هم رفتیم جگرکی و کلی خورردیم کوهان شتر هم خوردیم. و دوغ ابعلی و حسابی چسبید.

ممولک من هم امروز عازم مشهد بود . پیامهای منو ندیده ولی بهش اس ام اس زدم و ساعتهای 10 جواب داد تو قطارند و 3 می رسند ان شاء الله. 

نانا هم فردا حرکت می کنه و می ره اسلو و بعد فرانکفورت و بعد 10 می رسه به امید خدا تهران.

کلی کار دارم خونه رو مرتب کنم ساکمون رو اماده کنم حموم برم و ساعت 10 فرودگاه باشم.

امروز تو راه حسابی تشویقم کردن که حتما باید برم و پپل و بابا و مامانم می یان

خلاصه که امروز خیلی دوباره رفتن تو ذهنم بولد شد ولی باز این هست که به چه قیمتی؟

مامان بابا خانواده کشورم، ممول

دلم براش تنگ می شه خیلی دوستش دارم.

امروز بهم گفتن تو می تونی یه مربی عالی برای بچه ها باشی و استعداد بی نظیری تو برقراری ارتباط با بچه ها داری.

خیلی برام جالب بود.

خودم اینطو ی فکر نمی کردم در این حد باشم.

کاش واقعا ممولم من کوچیک بود و می یومد با من. مثل یک معجزه. 

پریشب خوابشو دیدم. خیلی واقعی بود . روی صندلی پشت میز من نشسته بود و داشت با کامپیوتر کار می کرد با موس. و منم دستم روی میز بود تا موس رو بگیرم و بعد دستش رو گذاشت تو دستم و من محکم فشارش دادم در حالی که از گرماش صورتم سرخ شده بود و ضربان قلبم حسابی رفته بود بالا.

بی نظیر بود. این یعنی چی؟ ایا اون هم دوستم داره؟ ایا اونم همین احساس منو داره؟ ایا اون هم دست داره دست منو بگیره.

دیشب بهش گفتم خیلی تو تعاملم با تو متوجه شدم پر حرفم برام نوشت چه جالب منم به تو چیزهایی گفتم که به بقیه دوستام نگفتم.

گاهی وقتها مخصوصا زمانی که از نظر من سرد جوابمو می ده با خودم می گم الان چی فکر می کنه؟ نکنه بگه غیر طبیعیه این دوست داشتن. نکنه دارم معذبش می کنم. وقتی براش بوس می فرستم و نمی فرسته

خیلی دوستش دارم، خیلی

سال 1398

سال تحویل نصف شب بود ولی می شه گفت اماده بودیم و اصلا خوابم نمی اومد.

دومین سالی بود که سال تحویل ایران نبود ولی امسال با پارسال خیلی فرق داشت. پارسال همه خونه من بودند ولی همش به فکرش بودم و عکسهای عید رو برام می فرستاد که رفته بود دانشگاه و گویا از همون جا شروع شده بود اشناییش با بادیگارد.

امسال اصلا مثل اون موقع نبود من ازش رها شده بود ولی درگیر یکی دیگه شدم با کلی تفاوتتتتتتت یک ادم مذهبی و اعتقادی شدید و فرزند شهید 5 سال از من کوچیک تره که هر حرفی می زنه رفرنس قرانی اگر  نه حدیث و روایتی برات می گه. 

بگذریم تو پست های قبلیم نوشتم و الان نمی خوام در موردش بگم فقط خیلی خوشحالم چون بعد از یک روز بی خبری الان داره تو واتس اپ بهم پیام می ده و خیلی خوشحالم.

حالا برم سراغ برنامه های سال 98


خیلی بهش فکر نکردم برای همین با توجه به اهمیت این موضوع ممکنه ویرایش بخوره:

1. حتما تفسیر قران رو باید امسال بخونم. یک هدیه خوب هفته اخر سال از مول گرفتم که خلاصه تفسیر خواجه عبداله انصاری بوده ولی تفسیر علامه جوادی املی رو هم حتما می خونم و گوش می دم چه با هم چه تنها

2. به کتوزیست بودن خودم ادامه می دم تا به وزن 64 برسم.

3. دانشم رو در زمینه هوش تجاری و همچنین تحلیل کسب و کار و منابع انسانی بالا می برم.

4. زبان یکی از برنامه های عقب مونده چندسالمه باید تمومش کنم.

5. تویوتا CHR هیبریدی دوست دارم داشته باشم ( در حال حاضر 600 تومنه) و اگر نه ولستر ( در حال حاضر 240)  ولی دوست دارم داشته باشم

6.دوست دارم اگر بشه خونه رو بفرشیم و یه واحد تو یه خونه تازه سازتر بگیرم با پارکینگ

7. آرزو دارم اوضاع اقتصادی بهتر بشه و اتفاقهای خوبی بیوفته اونقدر که ایران اونقدر رشد کنه که همه دوست داشته باشند بر گردند.

8. دوست دارم کمک کنم به ادمها و دوست دارم امسال با برنامه این کار رو انجام بدم.

9. باید برای اینده احساسی خودم برنامه داشته باشم ایا شریک زندگی باید داشته باشم؟ اگر اره چه ویژگی ای داره؟ کجایی هست؟

10. دوست دارم مول و منصور رو با هم اشنا کنم و اگر خدا بخواهد با هم ازدواج کنند.

11. دوست دارم سر کارم کار بزرگی انجام بدم که موندگار باشه و خیرش به خیلی ها برسه و مدرن باشه.

12.دوست دارم 3 تا مقاله بدم هم کنفرانسی و هم ژرنالی و اگر بشه کتابی رو شروع کنم.

13.امسال باید ورزش کنم یک ورزش حرفه ای یا تیراندازی، یا پینگ پونگ یا شنا که برای زانوم هم خوبه.

14.یه سفر کیش یا قشم دوست دارم برم.

15. باید تو یک انجمن بین المللی عضو بشم. خیلی خوبه

16.باید مهربون تر باشم و خوش اخلاق تر

17. باید مدیریت مالی داشته باشم.

18. کتابهای بیشتری بخونم و گوش بدم

19. فیلم های بیشتری ببینم

20. هفته ای یک بار پیانو کار کنم.


 شعار سال 98 من:  سلامتی ، سلامتی و سلامتی 

بعد افزایش دانش ( قرانی و علمی)، بین المللی شدن، انسانیت و کمکهای خیرانه