وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

اعتراف

اعتراف 


اونقدر حجم بودنش، نفس کشیدنش، زیارت کردنش، در درونم فوران می کنه که حس می کنم ظرفیت و توان دیدن روی ماهش رو دارم از دست می دم. 

اونققققققدر  ثانیه به ثانیه، ثانیه به ثانیه، ثانیه به ثانیه زندگیش کردم که حتی فکر مواجهه باهاش تو دنیای واقعی، نفس رو تو سینه ام بند می یاره. 

ایست می کنم.

قلبم 


و سکوت


اره، 

دیگه حتی نوشتنش هم برام سنگگگگینه. 

خیییییلی سنگیییین.


اونقدر پُرم ازش که تنها سکووووت می تونه گنجایش بلعیدنش رو داشته باشه


تنها سکوت می تونه


 و من

...


غرق می شوم در سکوتتتتتی معلقققق و دوباره و دوباره و دوباره صدا

ضربان به ضربان، تپش به تپش

قلبم و صدا 

که فرییییییاد می زنه در من، 


آآآآآآآیییییی زیننننننب

آآآآآآییییییییی





واییییی که چققققققددددددر

دوووووووستش دااااااارم.