وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

صبح پنج شنبه

 

سلام

یک هفته دیگه هم تمام شد . دیروز کار مفیدی که  کردم این بود که حداقل رزومه ام را آماده کردم . اصلا فکر نمی کردم اینقدر پر بار باشه . همیشه فکر می کردم که کار خاصی انجام ندادم که بخوام رزومه بنویسم ولی وقتی سر جممع شد ۵ صفحه شد و اینت برای یک تازه کار مثل من خیلی خوبه ( این حرف دلکه که می خوام خودم را راضی کنم )

برای اون هم نوشتم از انجا که ۹۰٪ کارهامون از فوق به بعد مشترک بود خیلی به هم شبیه با این تفاوت که من تو زبان انگلسی تازه موندم ولی اون فرانسه رو هم فوت اب و کارش درسته.

امروز از استادم میل گرفتم که تا اخر خرداد وقت داریم و این واقعا عالیه

یو هو خوشحالم .

خدایا به امید تو

ظهر چهارشنبه

 

سلام

 

زنگ زدم و گفتم رزومه ام رو بفرستم موبایلم سایلنت بود و نشنیدم که اون زنگ زده. پرسیده بود که یارو دکتر یا نه ؟ دیشب بهش گفته بودم ولی هیچ وقت به حرفام کامل گوش نمی ده.

براش اس ام اس زدم بعد دیدم موبایلش خاموشه . زنگ زدم خونشون ولی ازش خبری نشد.

به هر حال من وظیفه دوستی خودم را به جا اورده بودم.

امیدوارم که خدا قبول کنه.

 

خدایا به امید تو