وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

رهایی

رهایی یعنی بپذیریم 

او مرا دوست ندارد


نباید فانتزی بسازم

نباید امید واهی داشته باشم

باید این واقعیت دردناک رو پذیرفت

"او مرا دوست ندارد"

دیگری شگفت انگیز من، رابطه ای با دستاورد واقعی نیست. 

اوووو مرااااا دوستتتت ننننندارد


یونگ:

تنها راه رهایی پذیرش چیزهای تحمل ناپذیره


من می خوام رها شم 

زینب

تعامل ناموفق

سلام 

امروز روز زن بود. شنبه و 26 بهمن

هفته پیش باز هم به خاطر مریضی بابا رفتم اصفهان. 3شنبه هم 22 بهمن بود و چهارشنبه رو مرخصی گرفته بودم. 

دوشنبه عصر پیشش بودم تا کار هرم رو با هم جلو ببریم. وقتی می بینمش دلم براش تنگ می شه.

این چند روز مامان چادرنماز رو دوخت براش و پرسید کیه اسمش چیه رسمش چیه چیکاره است ولی دوست نداشتم بگم. گفتم اسمش اعظمه.

5شنبه هم رفتم بازار براش روسری خریدم 

امروز بهش دادم ولی حس خوبی الان ندارم. کاش نمی دادم. 

حسم اینه ک اش باهاش هیچ رابطه ای نداشتم. کاش نمی دیدمش. کاش باهاش حرف نمی زدم

کاش دوستش نداشتم.

دلم می خواد بلاکش کنم

اقای ط گفت 50 درصد امشب داره می ره مشهد. از همین دلم می گیره بهم هیچی نگفت. 

چرا نمی تونم بپذیرم که هیچ هیچ هیچ در زندگی اش جایی ندارم. من باید خودمو عوض کنم. اون تکلیفش معلومه . تو زندگیش جایی برای من وجود نداره اصلا نیستی.  مثل یک همکار که نهایتا شاید تو تعمال و رفت و امدی همو ببینیم. 

دوستی ای وجود نداره اصلا و ابدا.

چرا ولش نمی کنی؟ 

چرا اینقدر بهش فکر می کنی؟

 حالا هم تحویل دادی دستت درد نکنه. ولش کن فراموش کن.

به نظر منکه الانم بلاکش کن خلاص

برای همیشه پاکش کن

گزارش رو هم خودت انجام بده دیگه اونجا نرو . نبینش تا می تونی ازش فاصله بگیر. 

دردت دوا می شه. توکل کن به ائمه معصومین به امام رضا

به حضرت فاطمه که امروز روز تولدشه. از خودش بخواه

بخواه تمامش کنن این دوست داشتن رو 

رها کن خودتو