وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

اخرین شب و لحظات سال 2018

سلام

نمی دونم این اولین باره اخرین ساعات یک سال میلادی دارم چیزی می نویسم یا نه؟ ولی یه حسی بهم می گفت بنویس و برای فردا که سال جدیدی شروع می شه ارزو کم

من هم دارم اینکار رو می کنم

ارزو می کنم سال 2019 سال خوبی برای اقتصاد کشورم باشه

امیدوارم تبدیل وضعیت صورت بگیره

امیدوارم بتونم دل همکاران رو شاد کنم

امیدوارم کانون خانواده ام گرم تر و سالم و شاد باشه و مامان بابا سالم و سلامت سایه شون بالای سرمون سالها پایدار باشه.

امیدوارم نوه های ناز و دوست داشتیمون کنار مامان باباهاشون زندگی با کیفیتی داشته باشند و بخندن و شاد باشند و سلامت باشند

امیدوارم مامان بزرگم در کنار دایی ها و خاله ها و بچه هاشون تندرست و شاد باشند.

امیدوارم این سال من سلامت تر چابک تر ورزش کارتر با برنامه تر و پخته تر بشم و کارهای تاثیر گذار مثبت تری بتونم انجام بدم و در زندگی مفید تر باشم.

امیدوارم کلی ارزوهای خوب برای ایجاد بشه و خدای بزرگم مسیرهایی برام باز کنه که هرگز تصورش هم نمی کردم و کمکم کنه خودش زندگی پر خیر و برکتی داشته باشم.

امیدوارم سایه شیطان و وسوسه هاش در پناه خدا محو باشه و همه جا خدا پشت و پناهم باشه.

امیدوارم اوضاع مرکز بهتر بشه

محبوبیتم زیاد باشه

دل کسی رو نشکوننم

حق کسی رو ضایع نکنم

کمک کنم دست کسی رو بگیرم

زندگی ها رو گرم کنم و انرژی ببخشیم و امید بدم

امیدوارم یک دوست خوب احساسی مهربون و وفادار و عاشق پیدا کنم و بالاخره بعد از سالها بتونم کسی رو ببوسم و دوست داشته بشم و بهش محبت کنم و محبت ببینم.

امیدوارم سطح یادگیری ام در این سال زیاد باشه و بتونم تجارب جدید و ارتقاهای شغلی جدید داشته باشم و درامد بسیار بالاتری داشته باشم و برای عرصه بین المللی اماده بشم و وارد سیستم حقوقی ارزی بشم.

امیدوارم توکلم به خدا بیشتر و بیشتر بشه

امیدوارم بتونم در کار خیریه دست چند تا بچه رو بگیرم.

امیدوارم سلامت باشم و مامان بابام و خانواده ام هم سلامت باشن و سبک جدید زندگیم وزنم رو به حد نرمال برسونه

امیدوارم اونقدر اوضاع کشور عالی بشه که رونق اقتصادی داشته باشیم و همه دوست داشته باشند برگردند.

خدایا دوستت دارم و به امید تو هستم

دوست دارم بعدا سرپرستی چندتا بچه رو داشته باشم.

یا خدا 

ایا باید کاری کرد؟

سلام

امروز جمعه است ساعت 6 و 20 دقیقه. اره پاشدم و بعد از نماز که یه جورایی محل شک داره درستیش ولی من خوندم دیگه 

بیدار موندم و یاد یوگا افتادم که دیشب داشتم می خوندمش و خوابم برده بود.

ولی ته ته ذهنم مثل همه 365 روز دیگه سال باز هم اونه. دیروز باهاش حرف زدم نمی دونم چرا دلم می گیره وقتی باهاش صحبت می کنم دلم می خوای های های گریه کنم.

ذهنم درگیره. گیر کرده

باید برم روانکاو باید ازش بکنم. چرا باید هر روز صبح که روزم رو شروع می کنم اون اولین فکر من باشه؟ چرا اخه؟

ایا اینکه هنوز اموالمون با هم قاطیه اینکه تو خونه مشترکمون زندگی می کنم ربطی به این قضیه داره؟

یهو در عرض یکسال چی شد؟

گاهی ذهنم این محاسبات رو هم با خودش می کنه. اون حرکت کرد ولت گرد رفت دنبال ارزوهاش به همه چیزش رسید 

هم خارجه هم درس می خونه هم کار داره هم شوهر داره هم خونه بزرگ هم ماشین اخرین مدل لگسوز هم اقامت تا 2سال دیگه . هم پولاشو براش چنج کردی قبل از ازنکه این همه ارز گرون بشه هم تنها نیست یه عشق دارا کسی که دوستش داره و شبا تو بغلش می خوابه مراقبشه می رسوندش براش غذا درست می کنه خرج می کنه هدیه می ده دوستای تازه داره مهمونی می ره ... یک دنیای دیگه که واقعا عالیه هزاران بار خدا رو شکر

اما من

اول از همه می دونم اصلا حسود نیستم ولی هر چی فکر می کنم خشم درونم رو علتش رو کشف نمی کنم. ایا مورد دزدی قرار گرفتم؟ ایا بهم خیانت شده ایا کسی مقصر بوده؟ 

یا منم که حرکتی نکردم؟ نمی خوام حرکت کنم موندم حتی حاضر نیستم باور کنم اون دیگه رفته! الا ن با یکی دیگه است!

خشم پنهان من انگار مال تک ثانیه هایی هست که ذهن اگاه می شه از تنبلی ام از اینکه یهو می گه تو همه جیتو از دست دادی. شریک زندگیت، ماشینت راننده ات اغوشی که توش اروم می گرفتی و نه تنها الان تنهایی که بعدش تنهاتر هم می شی. بعدش مریض می شی کسی رو نداری مراقبت باشه. بعدش خانوادت می رن از پیشت و همونهایی که حداقل با یه تلفن باهاشون در ارتباز بودی هم نداری. دوست هم که نداری اصلا خونه ات هم که شریکیه و می یاد می بره و چطور می خوای بخریش؟ ارزش پولت هر روز اومده پایین. ورزش نمی کنی و سلامتت به خطر افتاده ایرانی و حسودا نگذاشتند کار کنی و پستت هم گرفتن حقوقت کلی پایین اومده اوضاع اقتصادی خرابه و فقر بیداد می کنه. بیماری و دوا و درمونش نیست. کسی رو نداری ببردت دکتر و ازت مراقبت کنه

می بینی

سیاه

همه چی سیاه

این افکار سیاه خشم درونم رو ایجاد می کنه افکاری که شاید هرکز محقق نشن ولی چرا به خودشون اجازه خطور می دن! من جرا بهشون اجازه می دم؟ مگر معجزه رو نباید باور کرد؟ مگر برای اون عین معجزه اتفاق نیوفتاد؟

دقیقا جوابش خواستنه. خواست و حرکت کرد و کمتر از یک سال شد.

تو بخواه عزیز دلم بخواه. از خدا هر چی دوست داری بخواه. می دونم الان چشات پر از اشکه و نمی دونی چی باید بخوای ولی حداقلش بخواه اینهایی که گفتی هرگز اتفاق نیوفته بخواه خدا خودش بهترین ها و خیرترین ها رو بهت بده. 

وقتی بین رفتن و موندن شک داری و بیشتر دلت اینوره که تو مملکت خودت پیش پدر و مادر خودت باشی وقتی فکر می کنی رفتی و به همه چی رسیدی و حسرت دیدارشون رو ولی تا ابد باید بکشی. پس انتخاب کردی تا زنده هستند که انشالله خدا سایه شون رو بالای سرم نگه داره همین جا باشم و دست بوسشون پس دیگه باش. اره من حتی اگر رییس جمهور یک کشور پیشرفته بشم به کلی ثروت و پست و مقام برسم کلی کارهای خوب بکنم ولی نعمت زیارت پدر و و مادرم رو نداشته باشم. می خوام برای چی؟

تهش زندگی چیه؟

ایا من اونطوری زندگی کردم؟ ایا الان دارم زندگی می کنم؟ 

چقدر سوال تو ذهنمه؟ چرا اینقدر خودمو درگیر اینها می کنم؟ چرا نمی گذارم زندگی خودش جلو ببره چرا به خدا اعتماد نمی کنم که بهترین رو جلو بگذاره. ایا این خودم هستم که باید کاری بکنم؟ و تنبلی ام نمی گذاره کاری بکنم؟ ایا من افسرده ام؟

اگر با دکتر هولاکویی صحبت می کردم می گفت اجازه بده اجازه بده عزیز؟ تو معلوم هست داری با خودت چیکار می کنی؟ معلومه حالت خیلی بده؟ مریضی. ادم با دستای خودش خودش رو نابود می کنه اخه عزیز؟

برو زندگیتو بکن این چه افکاریه اخه؟ 

خوشبختی کنترل لحظه به لحظه خوداگاهیه. خوبه که می دونی و اون وقت اینطوری می کنی عزیز! خودت رو که گذاشتی سر کار با ما بازی نکن اخه دختر دست بردار

اره راست می گه 

ذهنم داره بازی می کنه باهام. از اینده هیچکی هیچ چیز نمی دونه. چرا داری خودتو می ترسونی

الان برای اخرین بار بود کا این افکار سیاه رو مطرح کردی تا طلسمش بشکنه. دیگه بگذارشون تو کیسه اتیشش بزنن خاکش کن بندازشون تو پرتگاه بگذار تا برن برای همیشه گم شن.

باید به فکر افکار سبز و سفید بود

باید دنیای زیبا بسازی

ادمی با این همه قدرت و توانمندی

می دونی که مثل هیچ کس نیستی از هر 1000 نفر چند نفر مثل تو هستن؟ خودت رو باور داشته باش. تو فوقالعاده ای

از امروز یوگا رو شروع کن

کلاس یوگا رو هم برو 

اشکال نداره اینرسی سکونت به زودی می شکنه و از بین می ره

نگران هیچی نباش

بگذار بارون روحت رو تازه کنه.

بگذار نفس بکشی

بزن بیرون 

دوست پیدا کن

با خودت دوست شو سرشار از محبت

باید کاری بکنم یا خدا خودش بهترین رو برام می یاره؟