وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

مرداد 99 چهل سالگی

2 مرداد سوپرایزم کردن و برام جشن تولد گرفتن حتی اون از نروژ هماهنگ کرده بود کیک و بادکنک و گل خیلی خوب بود.

4 مرداد برام سر کار تولد گرفتن باز هم سوپرایز خیلی خوش گذشت

5 مرداد بهم پیام داد و تبریک گفت. دوستش داشتم و خیلی خوشحالم کرد.

7 مرداد موافقت جابه جایی اش به دفترم رو گرفتم .

15 مرداد جای دفتر حل شد. رفتم باغ کتاب خوش گذشت خدا بزرگه و حسش می کنم مهربونی اش رو

14 مرداد گزارش رو تحویل ندادم.

16 مرداد تولد علی رو نرفتم اصفهان. کاری هم نکردم از صبح خوابم همش اعصابم خورده و نمی دونم غم دارم یا خشم و عصبانیت یا افسردگی ولی حال ندارم. 1شنبه بایید تحویل بدم می تونم نه؟ اره خدا رو دارم فقط خدا. 

دوستش دارم خدا رو می گم

و زینب .... نمی دونم

امیر منصور زیاد زنگ می زنه ولی حسی نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد