وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

2 دی 98

بی تاب بودن و بی انرژی

دیر رفتم سر کار

حال نداشتم اصلا. دوشنبه اخه

دلم براش تنگ شده بود ولی تصمیم گرفته بودم از دلم بندازمش بیرون. در قلبم رو قفل زده بودم. 

لباس مشکی پوشیده بودم و عزاداری از دست دادنش رفتم

بماند که چی شد و مثل همیشه تو دام دوست داشتن گیر کردم همون احساس عجیبی که حالم بده ولی نمی تونم کاری بکنم فقط باید پیشش باشم. 

یک سخنرانی تد بود چطور بعد از شکست عشقی ادم می تونه از بند غمش جدا بشه.

گفت همه چی کار مغزه. مغز از اون ادم یک قدیس می سازه سک قهرمان یک اسطوره بعد دچار عذاب وجدانت می کنه که اون خیلی خوب بود و تو بد کردی باهاش و ...

می گفت راه دوری از افسردگی اش اینه که به مغز اجازه ندیم فکر کنه. باید بدی هاشو هم دید واقع بین اینکه همیشه خوش نگذشته.غم ها و دعواهاش هم یادت باشه.

شب غمی نداشتم اصلا قران خونده بودم سحر هم بیدار بودم و دعا خوندم. درس خوندنم نمی اومد. ساعتهای 6 بود با یادش چشمام رو بستم و خوابم برد بعد دیدم حال ندارم برم

حالم گرفته است.

بگذریم 

مهم این بود همچنان یک موجود ضعیفم که اولا کلی به یک ادم که پر از خطاست وابسته ام. 

ثانیه اند اینقدر عبادت و راز و نیاز ولی باز هم. دلم رو به یک بنده می بندم.

این خیلی بده خیلی بد

باید تمرین کنم قوی بشم. خیلی قوی تر از اون


روز اول زمستون 98

سلام جان جانان


دلم برات تنگ شده بود داشت بهانه گیری می کرد که دیدم اینجام.(داشتم برات پیامک می زدم.  حجمش از حد مجاز رد شد. گفت نمی شه اینجا نه! اومدم اینجا)


عمیقا دوست نداشتم برات بنویسم ولی دیدم دارم اینکار رو می کنم انگار! (کم می یارم. نمی تونم مثل شما باشم. اینو گفتم بهت تا تشویقت کرده باشم باز هم محکم تر بشی. ولی من نه توان من این نیست)


اصلا نمی دونستم چی باید بگم! واقعا حرفی نداشتم که اگر داشتم بهت زنگ می زدم.


البته دارم یاد می گیرم خییییییلی چیزها رو تحمل کنم ولی گاهی مثل هوای کدر این روزها، زینب خون ام دیگه به زیر صفر می رسه. 


زیر ابم انگار ولی نه اب شش دارم نه شنا بلدم! فقط یک راه حل داره 

باید غرق بشم


چقدر شب که بر می گشتم خالی بودم ازت. تهی از هر چیزی که معنی زندگی می داد برام. خالی خالی خالی

 از انرژی، از حرف، از کلمه، واژه، پر از حس گس سرمازده یک روز آلوده زمستونی دووووووور از حرارت هستی بخش صمیمانه دستای گرم 

حضرت وااااالای دوست.


.

.

.