وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

مرا عهدی است با جانان جان

سلام دوشنبه

امروز دوشنبه است همونی که از بچگی بهش لعنت می فرستادم فقط به خاطر زن ملاعباس خدا رحمتش کنه. می اومد علی رو نگه داره و من تنها باید تحملش می کردم.

حتما امروز روز خوبی خاهد بود. دارم می رم به خودم برسم ولی یه کم نگرانم.

بگذریم اصل مطلب این بود می خواستم تصمیماتم رو ثبت کنم و به خودم قول بدم

1. دیگه بسه، هر چی هست دیگه گفته شدنش بسه. بقیه اش رو باید برای خودم نگه دارم. 

2. فضامون زمین تا اسمون فرق داره، ِکاملا یکطرفه است موضوع و اون اصلا نمی خواد و تو باغ نیست.

3. تو که حال نمی کنی اون تیکه مسیر رو باهاش بری دیگه نرو. اینو قول بده به خودت دیگه نری. رفتار دیروزشدخیلی زشت بود خیلی دیکتاتوره و چنان با قاطعیت حرفشو عملی می کنه که هیچ مجالی بهت نمی ده. سعی کن تو هم محکم باشی. دیگه بسه وینقدر همه چی رو دادم دست اون.

4. دوباره بالایی رو برای تاکید بیشتر می نویسم. دیگه باهاش نمی رم و سوار ماشینش نمی شم. (قول دادم به خودم)

5. باید برای خودم منو بخواد نه شرایطم.

6. عزت نفسسسسس. همش یعنی این. فقط مرور کن با خودت چقدر حرکت کردی چقدر افتادی. بیشتر افتادی . همه کتابهات مونده همه کارات. چرا انرژی خودت رو می دی دست یکی دیگه اونم کسی که می کشه انرژی رو رها کن خودتو رها

خداحافظ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد