وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

مانده در زمان

امروز که برای گذاشتن یک مطلب تو یکی دیگه از وبلاگهام سری به اینجا زدم دیدم یک کامنت دارم :) اخ جون یک کامنت یک ادم یک نظر...

بازش کردم و روی مطلب یکه کامنت گذاشته بود کلیک کردم وووووووو مال سال 85 بود !!! یعنی 6 سال پیش

خوندمش خیلی جالب بود. همین حرفها بود

چطور ؟!

چرا توقف؟ چرا موضوع ذهنی فکری و احساسی اینده... چه می دونم همه حس و حالم همچنان همین طور ثابت مونده و من هنوز جو زندگیم همونه؟ چطور با این همه تغییر در جسم و کار و خونه و زندگی هنوز مساله زندگیم اینده ای هست که بی یار و همدم مونده

یهو شوکه شدم. زمان در هر چیزی که مثل باد گذشت رو این موضوع متوقف شده

اره برای اون هم همین طور و مساله چیزی است بین من و اون

اگر این پیوند از بین بره شاید خیلی چیزها که تلسم شدن هم باطل بشه و یخشون باز شه

راست می گفت اون من باورم نمی شد و می خندیدم ولی انگار راست می گفت ما تو زمان موندیم فقط داریم پیر می شیم با همون افکار

باید شکستتتتتتتتتت این طلسم روووو

ولنتاین 91

امروز یکی بهم گفت تا ولنتاین چند روزی باقی است؟

با خودم خندیدم

ولنتاین چه واِه مضحک و دور از درکی

سالهاست ولنتین من بی کس مانده 

سالها

حتی زمانی که حمید هم بود باز هم ولنتاینی نبود 

شاید تصور می کردم هیت در واقع نبود

و این است تفاوت میان خیال و واقعیت

و چه بد که بیدار می شوی و می بینی واقعیت است که می ماند و تصور تصویری بیش نبود.

و من همچنان در پی جوابم که ایا

دلم ولنتاین می خواهد اصلا؟

نه من چهره این جنکولگ بازی ها نیستم 

نه

سنگین تر از این حرفهاست که بفهمم عشق هم روزی دارد برای خودش

دیگر تمام عشقها مرده اند 

دیگر هیچ کس حتی تخس ترین پسرها هم نمی تواند قلب مرا به شور اورد

خوب بتن ریزی شده این دل 

زلزله ای 20 ریشتری هم تکانش نمی دهد.

...

گاهی تنهایی هم نیازمد جشن گرفتن است و من روز ولنتاین برای تنهایی ام جشن خواهم گرفت.

هنوز فرصت هست باید فکر کنم چه می خواهد دلم برای این جشن


در روز ولنتاین..........