وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

تنهایی

امروز روز دوم سال 90 

نشسته ام تو خونه خاله در حالی که همه رفتن بیرون و من نای بیرون رفتن ندارم. دلم خیلی گرفته و دوست دارم با خودم خلوت کنم ولی جایی براش ندارم 

دلم می خواد های های گریه کنم درونم غم و حالا دیگه با حرف زدن با احدی اروم نمی شم دلم می خود فقط و فقط با خودم خلوت کنم خودم

هیچ کس جز خودم درد دل هامو نمی فهمه عمق تنهایی مو حس نمی کنه 

دیروز چقدر خنیدم و خندوندم 

ولی دلم پر از درده

1391

سلام 

بالاخره سال 91 هم اومد

از صمیم قلب ارزو می کنم سال خوبی باشه نمی دونم چرا سال 90 اینقدر بهم سخت گذشت با اینکه خدا رو شکر اتفاق ناگواری توش نیافتاد که هیچ کلی هم مثبت داشت ولی چقدر وزن دل و دلتنگی سنگین تر از بقیه چیزهاست که یک ماه پایانی سال و به خصوص هفته اخری که تهران بودم داغونم کرد

اونقدر که امروز لحظه سال تحویل هنگ هنگ بودم. هم شاد بودم هم ناراحت اصلا نمی دونستم باید فکر کنم یا نه

اگر فکر می کردم فقط محمد بو د اون و اینکه چطور مدام با هم حرف می زنن و اولین دقایق بعد از سال تحویل رو با هم حرف زدن و چقدر قربون صدقه هم رفتم و چقدر حجم وسیعی از زندگیشو پر کرده

تصور تنهایی و دیدن اون با محمد و بیرون رفتن های پیاپی چندین ساعته و بعد تلفن ها و بعد عقد و بعد ....

نمی دونم چی می کشم و چطور خواهد شد. 

ولی فال گرفتم و اومد در حال زندگی کن که هیچ کس از اینده خبر نداره و بازی ها پشت پرده و غم نباید خورد

امروز کلی جک گفتیم کلی خندیدم کلی عکس گرفتم

خلاصه هیچ خبری ازش نیست و هیچ کس دیگه ای غیر از احسان [ از هلند بهم زنگ زد } و حمید رضا و عرفان



شب به خیر