وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

 

سلام علیکم

امروز اول صبحی از خوب برخواتیم و دوگانه ای به جا آورده دیگر نخفتم باشد که تا رخستی هست کاری از پیش بریم.

بعد از رجعتی به رایانه باز هم کنترل از دست برفتم و ناخواسته وارد دنیای عنکبوتی شدیم و بماند که بازکاری از پیش نبرده مت.جه گذران زمان شدیم و حرکت کردیم .

اقا رفتیم امروز تو ناف تحقیق و فناوری اخ که چه با حال بود وقتی دیدیم بابا اینجا دبیر خانه جشنواره هم هست گفتم بنازمت  ای حس تو را که نرفته بو برده بودی و طالبش گشتی.

اقا کلی ذوق برمان داشت و  در نهایت پذیرفتیم و قرار ایت تا یک هفته دیگر کارمان را تحویل دهیم تا بپسندمان ایا و قرار داد بسته شود. او و فکرش را بکن هرگز گمانش را هم نمی کردم.

 

و حالا سر کار دیگرمان هستیم و خدا را ۱۰۰ هزار مرتبه شکر خبری نیست .کاری تحویل دادیم و پذیرفته شد الحمد الله.

و حالا هم که قورباغه ها به صدا در آمدند باید چارهای کنیم خدا کند که غذا امروز کبابی باشد .

 

آقا ما رفتیم

فعلا ....

 

 

دوباره یک شنبه دیگه

 

این دیگه جزء آخرین شنبه های این سال . پس دیگه باید خیلی حواسم باشه بی خودی تلفش نکنم. می خوام اسفند را خوب استفاده کنم. روز اولش که کارهای رییس را اماده کردم روز دومش هم کار حکیمه را تحویل دادم خداییش عجب کار توپی هم شد ه بود. روز سوم هم که جبیم را خالی کردم. روز چهارمش هم استراحت کردم و خوشحال بودم . روز پنچم اش هم که امروز باشه می خوام برم مصاحبه یه کار جدید.

دیروز ایده یک طرح جشنواره ای تو ذهنم امد و ...

خدایا به امید تو ...