وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

روز عاشورایی ۴

 

سلام

امروز هم سر کار نرفتم اخه امروز از اون روزهای دیگه مهم تر بود امروز باید می رفت تو جلسه و کلیه گزارشات را می داد و از حق خودش دفاع می کرد.

خدا رو شکر که همه چی خوب پیش رفت از رییس دانشگاه گرفته تا معاونت های اموزشی و تحصیلات تکمیلی و دانشجویی و حتی کمیته انضباطی همه و همه وقتی فهمیدن تو دانشکده فنی مهنسی چها که نمی گذره شاخشون در امد .

همه قول مساعدت دادندو گفتن توکلتان به خدا

حالا بماند که بعدش این نااستاد که دید دستش از همه جا بسته است با شروع یک فتنه دیگه تیغ ناحقیش را جلوی من هم گرفت .

قضیه ای که مال یک سال پیش م خودش گفته بود اسم استادای دیگه ای که تو مقاله امده را پاک کن و فقط اسم من باشه و حالا رفته پیش همون استاد و گفته اره مقاله شما را داده به من

عجب پلیدی این بشر

چقدر دلم می خواد اسمش را بزرگ بنویسم و همه جا بگم که این موجود چقدر پست و ....

لا اله الا الله

چقدر این دنیای میز وریاست کثیفه چقدر این بشر داره به هم دری شده می کوبه که این دم و دستگاه الوده ای را که درست کرده حفظش کنه

خدا یا تو خود در جریانی و خوب می دونی حق با کیه

انصافا این وسط شاید بعضی موارد ما هم از شدت زور تند رفتیم ولی خودت می دونی که هر کی مسوولیت و مقامی داره باید بیشتر جوابگو باشه

خود دانی و خدای خود جناب رییس

بالاخره گفتن :

          روزگار است انکه گه عزت دهد گه خوار دارد

                                                                           چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد.... 

 

حالا همیشه که سیاه نخواهد بود روزی هم خورشیدی می یاد . ............

 

 

امروز یک وبلاگ را کامل خوندم از روزی که ایجاد شده بود تا امروز

چه لذتی داره این کار برام

هر چند که این کار را حین انجام گزارشم انجام می دادم ولی چقدر بهم چسبید اصلا خسته نشدم.

چقدر حرف برای گفتن ایجاد کرد.

چقدر ادمها عجیبند

و چقدر خدا بزرگ

بنازم قدرتش را که این همه ادمهای جور وا جور افرید.

خدایا خیلی دوستت دارم

خیلی .

می بوسمت