وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

روز عاشورایی ۵

سلام

دیروز دوباره یه روز عاشورایی بود. اونقدر خسته بودم که یادم رفت به ثبتش برسونم.

من اومدم سر کار تا به کارهای موندم برسم. اون هم قرار شد بره دانشگاه . ۱۰۰ بارباهاش تماس گرفتم از کمیته بهش زنگ زده بودن گفتن زود بیا اصل صورت جلسه دفاعت گم شده.

چه سوژه نابی

دیگه دلم طاقت نیاورد کیف و میف و همه چی را گذاشتم سر کار و با کاپشنم در رفتم

چه کیفی داشت حق گیری. اقا رسیدیم دانشگاه دیدیمش کلی برام تعریف کرد میخواستم برمتو اسمون اخه نمرهاش را گرفت هیچ بهش قول تبرئه شدن راهم دادن.

قضیه مهم نبو اصل نمره بود که حسابی گندش در امده بود. اقا ما هم رفتیم نامه نوشتیم بقیه بچه ها هم امدن رفتیم پیش رییس دانشگاه اصلا هر چی می گفتیم شاخش در می امد می گفت نه این که حق نداشتن غیر قانونی .... بابا گندش بزنن که به قول استاد اون قدر چاه کند چاه کند که خودش افتاد توش

بماند که قضیه من را هم کشیده بود وسط با مدرک حسابی حلش کردیم و ابروش رفت مردک احمق.

امروز هم دوباره رفت دانشگاه من موندم موبایلشهم خاموشه نمی دونم چه خبر شده دارم از کنجکاوی می میرم

اخ حسین قربونت برم که یاد دادی پای نا حق واستیم و حرفمون را بزنیم.

خدا جونم ممنونم که بهمون قدرت دادی که نترسیم و با تمام اهانت ها و تهدید ها باز هم حرفمون را بزنیم و واستیم.

 

باز از هم خدایا به امیدتو...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد