وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

شنبه ای دیگر

 

سلام

امروز روز بدی نبود. تنها بودم. دیشب که رسیدم کامی رو با خودم اوردم و به طرز معجزه اسایی بالاخره اوردمش بالا پیش خودم تنها این همه راه فقط ۳۰۰۰ خرج برداشت با کمی سنگینی مانیتورش. دیشب کمی با حکیمه هم حرف زدم  و بعد امدم بالا رو تخت خودم خوابیدم حوصله حمام نداشتم به شدت گرسنه بودم ولی نون نداشتیم رفتم و ۲ تا شلیل خوشمزه زدم بالا چراغ رو خاموش کردم و تلویزیون تماشا کردم یه کمک سرد بود برای همین پتوی اونو اوردم و خوابم برد وقتی بیدار شدم برنامه تلویزیون تمام شده بود خاموشش کردم. صبح با ارامش ولی کمی خسته بیدار شدم بعد رفتم حمام و به خودم رسیدم مانتوم بهش ادامس چسبیده بود اون مانتومو پوشیدم برای خودم شیر و کلوچه خریدم و ساعت ۸:۴۰ سر کار بودم حال نداشتم دعوا داشتم کمی ور رفتم به فکرم رسید پرینت بگیرم برم کتابخانه این کارو کردم و کم کم حالم بهتر شد . اون خیلی قاط بود با هم حرف زدیم ۰.۵ ساعت طول کشید حالش بهتر شد. به امور مالی سر زدم ۹۰ تومان از من مالیات کسر می شه بد نیست اگه همشو بیام. نشستم ساعات قبل از کارتمو محاسبه کردم. الان به ۱۰ ساعت حضور رسید . سرچ های خوبی کردم . چند تا مطلب خوندم. جهان تهرانه زنگ زد بهم. علی هم هست با مریم منو نشناخت دیوانه . می خواد ۳-۴ روزی اینجا بمونه.

می رم خونه شاید بین راه به چند بنگاه سر بزنم.

رییس امروز و فردا نیست. دورایید امروز نیامد.

بای

نظرات 1 + ارسال نظر
۲۵cent شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:44 ب.ظ http://25cent.blogsky.com

سلام <ممممممنون که سرزدی من لینکت کردم تو هم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد