وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

سلام

 

سلام

انگار غروب جمعه است ولی نیست یک روز مونه به اون روز ولی نمی دونم چرا دلم اینقدر گرفته و همچین حال و هوای دارم.

شاید به خاطر این پروژه های لعنتی نا تمام باشه . شاید به خاطر قول مردونه ای باشه که به عزیزم دادم که برم خونشون با هم بریم پارک بازی ولی چون پروژه دارم نمی تونم. شاید به خاطر اینکه که خانه ام ولی اون جور که دوست دارم خوش نمی گذرونم.

شاید به خاطر این باشه که یک پروژه دیگم که ۱۵ روز از روز تحویلش می گذره هنوز تمام نشده و وقتش و ندارم که تحویل بدم .

شاید به خاطر اینکه شاید یکی دلش برام تنگ شده  یا شاید دلش گرفته و من نمی تونم بهش زنگ بزنم اره این به نظرم درست تره من هم دلم براش تنگ شده ولی شماره اش رو ندارم .

کاش بود می دونم این روزها خیلی بهش سخت می گذره و ولی خدایا اون قلب مهربونشو ناراحت نکن . اون واقعل پاک من دوستش دارم.

 

خوب انگار امید برای همه لازمه اره همه.

امید من شاید یک امیر باشه که یک کوچوله اضافه داره

 

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:00 ب.ظ http://malikhulia.blogsky.com

زندگانی شعله میخواهد،
صدا سرداد عمو نوروز،
شعله ها را هیمه باید روشنی افروز
کودکانم، داستان ما ز آرش بود
او به جان خدمت گزار باغ آتش بود.

سلام واقعا زیباست مرسی

امید جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:59 ق.ظ http://whitrose.blogsky.com/

سلام دوست من.
امیدوارم حالت خوب باشه.
من حسابی سرم شلوغه تا یه مدتی.خودم از این وضع خیلی خوشحالم.
خوشحال میشم باز هم به من سر بزنی.
منم امیدوارم حالش خوب باشه...
قربان شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد