وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

چرا تمرکز روی خودم اسون نیست

چرا وقتی از خواب پا نشدم اون تو ذهنمه

پا می شم اون ذهنمه

نماز می خونم اون تو ذهنمه

سر کار می رم اون تو ذهنمه

غذا می خورم اون تو ذهنمه

می یام خونه اون تو ذهنمه

چرا خودم تو ذهنم نیستم؟

من همیشه براش دوست بودم. اون همیشه برام عشق، نفس، زندگی

دقت کردی هیچوقت بهت نگفته عشقم؟

تو چرا برای خودت باوری ساختی که یکطرفه بود؟

حالا که فهمیدی چرا باز همش اون تو ذهنته؟

واقعا نمی فهمم چرا؟!!!


امروز دوباره یک دل سیر از دستش گریه کردم. ولی نمی دونم چرا اینقدر زود یادم رفت؟!

خدایا این چه حسی که حتی از دیده رفته ولی همچنان در دل بماند سفت و سخت!

چقدر دوستش دارم اون لامصبو

4. امرداد97

امروز. روز تولدم بود

خداییش خیلی خوب بود . دیروز صبح پا شدم دکچرخه زدم بعد دوش.گرفتم اب گرم قطع بود انگار و اب سرد باعث شد حسابی حالم جا بیاد

همکارام سوپرایزم کردن و برام کیک خریدن. اقای طالبی بهم یک سکه فکر کنم ربع سکه هدیه داد و من موندم چطور اینو ازش قبول کنم

شب کلی بهم تبریک گفتن تقریبا خانواده همه تبریک گفتن. حتی عمه ها. شب ولی حالم گرفته بود. حال عجیبی داشتم در استانه 38 سالگی. اون خونه دوستش بود و از خونش برام فیلم فرستاد عالی بود چقدر مرتب. خوشحالم قلبم درد نگرفت که اونجاست روی تخت دو نفره اون و شبها تو بغل اون می خوابه و من ...

بی خیال نمی خوام بهش فکر کنم

به قول دکتر هولاکویی دارم روی کنترل لحظه به لحظه خوداگاهی کار می کنم. چه اهمیتی حتی اگر باهاش سکس داشته باشه. خوب قراره با هم زندگی کنند اون دیگه مال من نیست مال اونخ و من پذیرفتم اون شبی که از رشت می اومدم تهران.

پس راحت شدم و چقدر منطقی اونقدر که باعث شد هزار حرف نزده رو برام تعریف کنه. و اون هم از انفجار در بیاد و اروم بشه.

براش از صمیم قلب خوشحالم. خیلی خوشحال امیدوارم بالاخره خوشبختی رو احساس کنه.


صبح دیدم 700 تومن به حسابم واریز شده. کار خاله اشرف بود. اوه خدای من چقدررر زیادددد. خاله جونم چقدر شرمندم کرده بود.

امروز بهم زنگ زد بعد چت کردیم و کلی برای هم ارزو کردیم

تو لینکداین هم کلی کلی پیام داشتم چه پیامهای انرژی زایی.

برای خودم غذا سفارش دادم

مرکز هم سنگ تموم گذاشت و ده م به حسابم واریز کرد یا خدا چه عالی. تازه اون هم 3000 کرون بهم هدیه داد و گذاشت وقتی رفتم برام خرج کنه

تولد 38 سالگیم پر از پول و ثروت بود. و خداییش هرگز احساس تنهایی نکردم. حتی برای خودم رقصیدم. یه کم دور و برو مرتب کردم

فایل گوش دادم کلی اینستا تماشا کردم

و خلاصه خوش گذروندم

بستنی خوردم

ولی هموز دوچرخه نزدم. من بسیار خوشبختم و زیبا و خوش هیکل که همه عاشقم می شن

من شک ندارم تا اخر سال چندین پیشنهاد بهم می شه و .کیس های بسیار خوبی می یان سراغم و من ما می شم و عید دو نفره هستیم و با هم برای اینده برنامه می ریزیم و دیگه نگران هیچی. نخواهم بود. من مطمینم. اونقدر خدا کارش درسته و کیسی برام می فرسته که هرچی با خودم می گم باور نکنم که چنین انسان خوب و فهمیده خانوادا دار تحصیل کرده و ثروتمند و موفق و عاشقی برام فرستاده. که همه چیش تکمیله و منو می پرسته و خانواده اش هم .بیشتر عاشقم هستند و ما با هم دور دنیا رو می گردیم و در بهترین جاش ساکن می شیم.

اره شک ندارم این اتفاق برام می افته و تو مرکز و تا پایان سال بهم معرفی می شه.

شک ندارم مسیر خوشبختی چنان برام پهن می شه که مثل جت منو به اون می رسونه. من هاروارد ریاست جمهوری مردم محبوبیت خانواده خدمت نام نیک و احترام بسیار

سی و هشت سالگیم مبارک گلم

امروز یکی گفت تا می تونی ارزو کن که امروز روزشه

یکی برام 4ت4تا سمبل شانس فرستاد و ارزو کرد به سمتم رو کنه

یکی زیباترین ها رو برام ارزو کرد

و همه منو مهربون ترین گفتند . 

اره همه معتقدند من یک قلب طلایی دارم

کی قلب طلایی منو که ازاد شده تصاحب می کنخ برای خودش؟

اوه سی و هشت سالگی من

خوش اومدی