وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

http://mem00l.blogsky.com

آرامیس (ممول )
دل بی روح جنس آهنت را دوست دارم
خطـوط در هـم پیراهنت را دوست دارم

نـگاه بـا هـمـه بیگانه ات را دوست دارم
غـرور سرکش دیوانه ات را دوست دارم

تو هـمونی کـه دلـم عــمـری دنبـالش گــشــت
می دونم که بعد از این نـمیـشه از تو گــذشــت

چـون پـرنـده از قــفــس دل پـریـد و بـر نـگشت
کسی هرگز ندونست بی تو بر من چی گذشت

پس از تو رنگ گل ها هم فـریــب است
پس از تو روزگـــارم بـی فـــروغ است

که مـی گـویـد پـس از تو زنده هـسـتـم
دروغ است هر که می گوید دروغ است

تو هـمونی کـه دلـم عــمـری دنبـالش گــشــت
می دونم که بعد از این نـمیـشه از تو گــذشــت

چـون پـرنـده از قــفــس دل پـریـد و بـر نـگشت
کسی هرگز ندونست بی تو بر من چی گذشت

ای ســتـاره بـی تـو مـن تـاریـکم
شعر من از عـشـق تـو نام گرفت
این هـمـه غـم از تـو الـهام گرفت
وای چه کردم من چه بود تقصیرم
که چـنـیـن بـودبـعـد تـو تـقــدیـرم
تـو نخـواسـتی من و تو مـا باشیم
سر نوشت این بود که تنها باشیم
 

پایان

چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۵

 

همه چی تمام شد.ثمره ۳ سال درد۳ سال زجر ۳ سال تحمل ۳ سال ایثار ۳ سال عشق

اره همه چی تمام شد.

دیشب دوباره خوی شیطانیش ظاهر شد

ودوباره بدنم اماج حملاتی شد

که حقش نبود.

دوباره امروز باروحی ازرده و بیمار برخواستم.

روحی تکه تکه شده.

تابه امروز قصاوت قلبی این چنینی ندیده بودم

تا به امروز سنگ دلی چنین ندیده بودم

تا به امروز ادمی چنین ندیده بودم

از خدا می خوام بهمن استقامت تحمل این درد را بده

لب باز نخواهم کرد و در درونم چونان همیشه حفظ خواهم نمود. و هیچکس نخواهد دانست بر من چه می گذرد کنون.

ای پدر

ای مادر

اری این منم

فرزندهمیشه خندان و بشاش شما

اری این امید دلگرمی شماست

و شما چه راحت به سر می کنید و غافل

دیشب به خواب ناز

طفل عزیز شما

تکه تکه می شد

شما کجا بودید؟!

خواهرم

کاش بودنت را گاهی حس می کردم

تا چونان دیشبی

چونان فردی

چونان گستاخوار

رها نمود هر انچه لیاقش خود بود

خوشحالم

انقدر خوشحال که برامدم از هر عهدی انگونه که باید

من سکوت کردم بی انکه یک لحظه غالب اید بر من خشم

 من ارام بودم

ارام ارام

چه درونم ارام است .

فقط اندک ترسی دارم از تییر

تغییر عادتی که ۳ سال دچارش شدم

من معتاد دیدنش بودم

معتاد شنیدنش

حال به درون راه خواهم برد بهدرونی سرشاز از صبر

 به درونی که خود حکایتهای بسیار دارد و

خود حدیث گویای یک عمر جوانمردی است.

تو از من خواستن را نمی خواهی

تو گدایی می خواهی

و غافل از این که من

مروج درگاه پدر ام

و تو نمی دانی

برای من

خواستن کدیه است

حتی از پدر

توسخت بازنده ای وتویی که سخت محتاجی نه من

من همان خوشبختم

که درونم عالی است

 و تو ان مفلوکی

و تو ان بدبخت