وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

کانکشن بود یا نابود

در دنیایی با 8 میلیارد نفر جمعیت

خیلی جالبه من الان دقیقا 11 ساعت روی این تخت نشستم و منتظر 1 تقسیم بر 8،000،000،000 هستم که شاید از اون ور دنیا یاد من بیوفته پیامم رو که دیده، میس کالهامو که دیده زنگ بزنه

و من چه ساده ام که فکر می کنم که شاید اون روزی دوباره برگرده. یا دوباره مایی باشه

اون اره اون همون که از درد رنجش 14 سال پیش نمی دونم کی این وبلاگو ایجاد کردم تا بتونم با خودم درد دل کنم. و هنوز با این وبلاگم و هنوز درگیر اون . اونی که الان 9 ماهه که نیست و من الان نیست بودنش رو تازه دارم حس می کنم. نه از این بابت که الان می بینم تو خونه نیست نه. دور بود ولی. بود. 

الان دوره ولی نیست

چون با یکی دیگه است و این رو حس می کنم و دوباره غم درون دو تای چشمای سیاهم خونه کرده 

چقدر مسخره 

چقدررررر مسخره

تو دیوانه ای نه؟

یارو 9 ماهه نیست. الان تازه نشستی داری ابغوره می گیری؟ 

چه فرقی کرده. این 9 ماه؟ چی تغییر کرده؟ جز یک حس 

اینکه کانکشن قطع شده؟ این کانکشن چی بود که من از سال 82 گرفتارش شدم رنج کشیدم کتک خوردم غصه خوردم نابود شدم مبارزه کردم جنگیدم مقابله کردم. و حالا دوباره ...

این کانکشن چی بود؟ که اینطور نابودم کرد؟ بودم کردم نابودم کرد 

چیه این؟

نظرات 1 + ارسال نظر
Reza یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 10:53 ق.ظ http://rezacplus.blogsky.com

آره واقعاً بعضی چیزها و بعضی افراد هستند که تا آخر عمر یادت نمیره! شاید گذر زمان گاهی باعث بشه که فراموششون کنی و مشغول زندگیت بشی. اما هر وقت یک چیزی ناگهان اون خاطرات رو زنده بکنه، بی اختیار یک آه حسرت میکشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد