وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

انچه گذشت

خوب دیگه به اخر سال هم چیزی نمونده و تقریبا دارم اخرین روزهاشو می گذرونم. هفته اخری که تهرانم و اخرین روزهایی که با هم بودیم.

اره بالاخره بعد از 8 سال و 2 ماه تا به امروز اونطور که بوش خیلی قوی می یاد ما دیگه از هم جدا شدیم. امروز می شه گفت سی و اندی شبه که تو خونه تنها نشستم و دارم به زندگی فکر می کنم. به اون به خودم به خیلی ها که اومدن و رفتن و خیلی ها که نیومده سرک کشیدن و رفتن و به محمد که با شوق به اون معرفی اش کردم و ته دلم از بودنشون با هم خیلی خوشحالم با تموم این همه تنهاییش.

امسال خیلی چیزها به دست اوردم از اول سالش که پروژه به اون کلانی رو می شه گفت با 80 درصد حضور خودم تمومش کردم و بعد خونه و بعد هیات علمی و ...

خداییش مادی و کاریش خیلی خوب بود اما چه وحشتناک بود شکستهای احساسیش.

دو بار رسما از زندگی سیر شدم و باهاش خداحافظی کردم اما هنوز زنده ام :)

به ازای هر دقیقه رفتنش جون کندم و جالبش این بود که تقریبا همزمان با تصمیم کبری اون حمید هم رفت و با جوون و دل طعم تنهایی و درد و خیانت رو کشیدم.

کلاس زبانم و استاد گلم رو ول کردم

کلی پول دکتر دادم روانکاویم کنه که همش چرت مطلق بود و کیسه ای برای پول های من و به کام  اون

بچه ها رو بعد از 3 سال دیدم حکیمه حامله بود و همه مزدوج و سر خونه زندگی و بچه داری

اعظم استاد شده بود و با پدیده پیلاتس اشنا شدم و از یک ترم 12 جلسه ای 6 جلسه رفتم

رفتم دوره کارافرینی و از 39 شدم 35 و برام خیلی ارزش داشت چون نمی خواستم برم اصلا

رفتم کلاس پیانو و کلی پول دادم و کلی نرفتم و هنوز هیچی بلد نیستم.

وسیله تکنولوژی دار امسال اصلا نخریدم

کلی وام گرفتم

هنوز ماشین ندارم و هنوز یکجورایی وابسته ام 

بحران شدیدی دارم مساله خونه و اسباب کشی و دوری و جدایی سر کار و نبودش فراموشی مقاله ماشین رفت و امد تنهایی و باز هم تنهایی

احسان و حرف زدن باهاش در حالی که ته دلم ناراضیه 

محمد که 4 سال از من کوچیتره و کلی داره مرام می گذاره ولی می دونم فایده ای نداره

سایت طوبی و دوهمسان و پروفایل و عکس و ایران زندگی و متخصصان و ف ب و اخرش تنفر از فضای مجازی و بعد چت رومها و حرف زدن های بی خود و به همشون خندیدن و تمسخر این زندگی 

حمید رضا و عطشش برای س ک س و بوسه و حس لمس 

اشکان و هویتش که نیست و ناپدید شدنش

 مجتبی  احسان محمد علی فرزاد ساسان مهدی حسام اون اصفهانی امیر و ...

وحید و کتابهای جالبش و اینده پژوهشی

دکترا و ازمون و کتابهای خونده نشده و بی میلی

مامان بابا علی طاهره پرهام و تولدش و کادو ارزو و داروخانه و علی اقا و کتابخوان

دایی وحید و قرض و ساعت هدیه

مینا و دفاع و ساعت و 

دندون و 1 میلیون لیزر و عصب کشی و هنوز مونده روکش

باز هم حمید و اس ام اس شبا و خودم و جنگل ابر

نازی و تبریک تولد 

مجد و هولاکویی و شخصیت و ازدواج و عشق


و در نهایت فیلم و فرنج و تنهایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی


این بود کل امسال من


نظرات 2 + ارسال نظر
Haamed دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ب.ظ http://www.haamed.blogsky.com

همه ی این پست رو خوندم. جالب بود. شاید بگم مثل نوشته های خودم هست که برخی از جاهای اون رو فقط میدونم چی نوشتم.

علیرضا دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ب.ظ http://alirezavatandust.blogsky.com

سلام...
چه ریتم جالبی رو برا نوشتن انتخاب کردی...
وقتی نوشته های این پستت رو میخونم باخودم میگم چقد شبیه منی!یا شایدم من شبیه توئم!
چقدر دور وبرت شلوغه؟!!!
-------------------------------------
چه سخت است درمیان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن
-------------------------------------

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد