وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

دیوانگی

نمی دونم چی بگم

نظرتون در مورد ادمی که نشسته کنار کسی که خیلی دوستش داره یا بهتر بگم دوست داشت و حالا داره ریش ریش می بینه دوست داشتنشو و صدای تق تق تایپ کردنشو می شونه و از اون طرف رو به روی کسی هست که این عشق لامذهب رو داره می دزده چیه

وقتی که ناخوداگاه البته نه زیاد شاید هم خیلی اگاهانه تمام کارامو متوقف کردم و دارم از اون ور صدای کیبورد رو می شونم و از اون ور انگشتایی رو می بینم که همزمان داره برای جواب دادن اماده می شه باید چی کار کرد؟

باید بشینم و گوش بدم و ببینم

یا باید بی خیال بشم و اون عشق رو که تمام اولویت اول زندگیم بوده و تو تک تک سلولام بوده دو دستی تقدیم اون یارو کنم و بگم زندگی همینه

دوست دارم این دومی باشم ولی نمی دونم چرا اینقدر سخته

نمودنم چرا برای چه ارزش و اعتبار و محبتی اون شده اولویت اولم

هیچ وقت نتونستم به این سوال جواب بدم که چرا با وجود اینکه منو اینهمه ایهمه اینهمه اذیت می کنه ولی باز هم اینقدر دوستش دارم 

دلی باید اعتراف کنم خیلی نسبت بهش دلسرد تر شدم اخه وقتی ببینی کسی که اینقدر دوستش داری دوست داشتنش مساوی نیست و براش ارزشی نداره باید چی کار کنی؟


نمی دونم دارم چی می گم شاید دارم هذیان می گم بعید نیست دیوانه شدم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد